جدول جو
جدول جو

معنی دل وازه - جستجوی لغت در جدول جو

دل وازه
دل گشا، فرح بخش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلنواز
تصویر دلنواز
(دخترانه)
مهربان، مشفق، آرامش بخش، دلسوز، محبوب، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دروازه
تصویر دروازه
دو یا چند لنگه دروازه که روی لامپ نوردهی نصب می شود و کار آن جهت دادن به نور، خلق سایه و جلوگیری از تابش مستقیم نور به عدسی دوربین فیلمبرداری است.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
جای وسیع و با صفا و خوش منظر، دلگشا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلخواه
تصویر دلخواه
دل خواسته، آنچه بر وفق آرزو و مراد و خواهش دل باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل نواز
تصویر دل نواز
نوازش دهندۀ دل، دلارام، دلپذیر، دلجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دروازه
تصویر دروازه
در بزرگ، در شهر، در قلعه، در ورزش چهارچوبی دارای دو تیرک عمودی و یک تیرک افقی که بر روی آن تور انداخته باشند
فرهنگ فارسی عمید
(دِ دَ /دِ)
ساده دل. دل صاف. بی کینه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ وِ)
دهی است از دهستان کاریز نوبخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 26هزارگزی شمال باختری تربت جام و 3هزارگزی باختر راه مالرو عمومی تربت جام به فریمان. هوای آن معتدل و دارای 77 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ رَ / رِ)
کاری که همه مردم ده با هم انجام دهند چون حفر جوی و ساختن بنایی. (یادداشت مؤلف) ، وجهی که همه می پردازند. (در لهجۀ بختیاری) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ زَ / زِ)
ریزه دل. دل خرد و ناچیز و ناقص. دل که استعداد کسب عوالم روحانی ندارد. (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
این چنین دل ریزه ها را دل مگو
سبزوار اندر ابوبکری مجو.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دِ نَ)
حالت و چگونگی دلنواز. عمل دلنواز. نواخت دل. نوازش دل. شفقت. مهربانی. تسلی. (ناظم الاطباء). خاطرنوازی. دلجوئی:
ابری که ز بارانش می نروید
از طبع مگرتخم دلنوازی.
مسعودسعد.
غزال شیرمست از دلنوازی
به گرد سبزه با مادر به بازی.
نظامی.
رخ چون لعبتش در دلنوازی
به لعبت باز خود می کرد بازی.
نظامی.
رسیدند آن بتان با دلنوازی
بر آن سبزه چو گل کردند بازی.
نظامی.
به غمزه گرچه ترکی دلستانم
به بوسه دلنوازی نیز دانم.
نظامی.
ملک را درگرفت آن دلنوازی
اساس نو نهاد از عشق بازی.
نظامی.
مهین بانو چو دید آن دلنوازی
ز خدمت داد خود را سرفرازی.
نظامی.
آمد بر آن سوار تازی
بگشاد زبان به دلنوازی.
نظامی.
آن کن که به رفق و دلنوازی
آزادان را به بنده سازی.
نظامی.
آن سوخته را به دلنوازی
آرند ز راه چاره سازی.
نظامی.
گوید از راه عشقبازی او
داستانی به دلنوازی او.
نظامی.
گرفتم در کنار از دلنوازی
به موری چون سلیمان کرد بازی.
نظامی.
میداد دلش زدلنوازی
کآن به که درین بلا بسازی.
نظامی.
کاینجا نه حدیث تیغبازیست
دلالگیی به دلنوازیست.
نظامی.
متواری راه دلنوازی
زنجیری کوی عشقبازی.
نظامی.
شه از دلنوازیش در بر گرفت
سخنهای پیشینه از سر گرفت.
نظامی.
شد از چشم فلک نیرنگ سازی
گشاد ابرویها در دلنوازی.
نظامی.
هرزمانش به دلنوازی کوش
وقت خلوت به لطف و بازی کوش.
اوحدی.
- دلنوازی کردن، نواختن دل. نوازش دل. دلجوئی کردن. تسلی دادن. شفقت و مهربانی کردن. (ناظم الاطباء) :
تا دگرباره ترکتازی کرد
خواجه را یافت دلنوازی کرد.
نظامی.
، ناز کشیدن، تملق نمودن، ریشخند کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ لِ دَ / دِ)
دل صاف. دل بی کینه:
یکی را چو سعدی دل ساده بود
که با ساده رویی درافتاده بود.
سعدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ زُ)
نازکدل. که زود رنجد. که زود غمگین شود. که زود گرید. که زود ملول شود. که زود اندوهمند گردد. رقیق القلب. لین الفؤاد. (یادداشت مرحوم دهخدا). سریعالتأثر. زودرنج
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دل باز. باروح: اتاق یا خانه دلواز، باروح و دلگشا. رجوع به دل باز شود
لغت نامه دهخدا
(دِ پَ)
نگران. (ناظم الاطباء). مضطرب. آشفته. ناراحت. ملول، منتظر. چشم براه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دروازه
تصویر دروازه
در بزرگ، در قلعه
فرهنگ لغت هوشیار
بلیغ زبان آور، شعبده باز، جای وسیع و با صفا محلی با روح و خوش منظر: (خانه دل بازیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در واه
تصویر در واه
اندروای دروای
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه یا آنکه دل را نوازش دهد خاطر نواز، مشفق مهربان، تسلی دهنده، معشوق محبوب دلارام، یکی از گوشه های همایون
فرهنگ لغت هوشیار
سوختن دل (از حسد و غیره) میخواهی لک روی دخترم بگذاری ک میدانم اینها از دلسوزه است (ص هدایت. زنده بگور 79)، دلسوزنده:) اگر کرامت و دلسوزی کنی چه عجب که باد عالمت از دوستان دلسوزه (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلخواه
تصویر دلخواه
آنچه دل آرزو کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلنوازی
تصویر دلنوازی
شفقت، مهربانی، تسلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل خواه
تصویر دل خواه
((~. خا))
هرچیز که مطلوب باشد، آرزو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دروازه
تصویر دروازه
((دَ زِ))
در بزرگ، درب، جایی در دو سوی میدان فوتبال و برخی بازی های دیگر که بازیکنان می کوشند توپ را در آن وارد کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل واره
تصویر دل واره
قلب مصنوعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلخواه
تصویر دلخواه
مورد نظر، مد نظر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دل خواه
تصویر دل خواه
مطلوب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دل داده
تصویر دل داده
عاشق
فرهنگ واژه فارسی سره
احساساتی، باعاطفه، حساس
متضاد: سنگین دل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تفقد، خاطرنوازی، دلجویی، عطوفت، مهربانی
متضاد: دل گدازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گیاهی همانند جارو که گل دهد
فرهنگ گویش مازندرانی
لرزش شدید، لرزش حاصل از ترس و توهم
فرهنگ گویش مازندرانی
آه و سوز دل، غصه ی درونی
فرهنگ گویش مازندرانی
دست و دل باز، بخشنده، دلگشا
فرهنگ گویش مازندرانی